منتقد که ومستبد کيها اند ؟
رستاخيز رستاخيز

انسان، خواهان موفقيت است. از آ ن‌ جا كه موفقيت فرد در زندگي شخصي، شغلي و اجتماعي با الگوهاي رفتار ارتباطي وي وابسته است، تصحيح اين الگوها نيز نقش اساسي در كسب موفقيت دا رد. موفقيت در پرتو ارتباط درست و آسان انسان با خود و ديگران كسب مي‌شود؛ زيرا انسان به‌طور دائم در تعامل با خود و ديگران است. انسان موجودي اجتماعي است و امروزه با توسعه شگفت‌انگيز جوامع، انسان‌ها در تعامل با انبوهي از سازمان‌هاي گوناگون قرار دارند و اين امر ارتباط انسان‌ها را با يكديگر و با سازمان‌ها و ارتباط متقابل سازمان‌ها را باهم به شكل قابل توجهي پيچيده كرده است. به‌‌رغم اين پيچيدگي‌ها، همه خواهان ارتباط آسان و درست با يكديگرند؛ زيرا آسايش و ‌آرامش را در پرتو آن مي‌يابند. اين ارتباط درست و آسان چگونه پديد مي‌آيد؟ ارتباطي درست و آ سان خواهد بود كه موجه و برخوردار از دليل منطقي باشد. منطقي فكركردن و اخلاقي عمل نمودن كليد سعادت و آسايش انسان‌ها است. صرف‌نظر از نتيجه رفتار ـــ كه ممكن است به ظاهر ناخوشايند باشد و مسلماً در دراز‌مدت صحت، صلاح و خوشايندي خود را نشان خواهد داد ـــ همين‌كه عملي مستدل، موجه و اخلاقي باشد، آسايش خاطر و راحتي وجدان را درپي دارد. ترويج الگوهاي ارتباطي درست و اصول اخلاقي، نياز مبرم جوامع امروزي است. كيست كه در ارتباط با خود و با خانواده و افراد جامعه خواهان حفظ حرمت و آزادي نباشد و مگرنه اين است كه رفتار اخلاقي است كه حافظ حرمت و آزادي معقول انسان‌ها است و مگرنه اين است كه اگر بنا به ضرورت‌هاي فردي و اجتماعي به فرد يا سازمان و اداره‌اي مراجعه ‌كنيم، مهم‌تر از گرفتن پاسخ مثبت براي خواسته و نيازمان، خواهان پاسخ محترمانه هستيم؟ تيرگي خاطر ناشي از بي‌‌حرمتي را حتي با گرفتن پاسخ مثبت نمي‌توان زدود، چه رسد به اين‌كه پاسخ، منفي هم باشد و شيريني حفظ حرمت را ـــ هرچند پاسخ منفي باشد ـــ نمي‌توان پوشاند.

نقد چيست؟

نه هر كه چهره برافروخت دلبري داند

نه هر كه آئينه سا زد سكندري داند

 نه هر كه طرف كله كج نهاد و تند نشست

كلاه‌ داري و آيين سروري داند

 هزار نكته باريك‌ تر ز مو اينجاست

نه هر كه سر بترا شد قلندري دا ند .

ضعفهای گوناگونی که ما را در بر گرفته اند با گذشت زمان احساسمان را به آرا می کم رنگ می کنند به طوری که به راحتی می توانيم بزرگترين اهانتها را به عزیزترین نزدیکان مان و حتی پدر و مادرمان روا بداريم ؛ چه رسد به ديگران . از چنين فردی که احساسات پاک و زيبای خودرا در پوششی سخت پنهان ساخته است چگونه ميتوان انتظار داشت که انسانی تر بيانديشد.احساس ما مانند گوهر گرانبهايی است که با از دست دادن آن ؛ خودمان را از مظاهر انسانیت تهی کرده ايم. کالبدی خوش چهره و پوشالی که انسان می نمايد و لی نيست . وقتی که عقل سالم با احساسی زيبا پيوند ميخورد چه صحنه های بدیعی از زند گی که نميسازد. کافی است به تاريخ بشريت نيم نگاهی بياندازيم تا متوجه شويم تمامی خوبان تاريخ  انسانهايی سراسر احساس بودند ودر واقع همين ا حساسات پاک نام نيکی از آنان بر جا گذاشته است ؛ در عوض بدهای عالم در نقطه مقابل . پر واضح است که سرشار از احساس بودن با احساساتی بودن که خود يک نوع نقصان است  کاملافرق دا رد ونبايستی اشتباه شود. انسانيت محتاج انساني تر فکر کردن و انسانی تر عمل کردن است. بسياری از منافعی که انسان در پيش رو دارد در تضاد با منافع ساير ين است ما ؛ منافع نا بجا را که موجب زيان نابجا می شود ؛ منافع نا صواب می ناميم .هر چند انسانی ترين راه اين است که انسانها به دنبال منافع نا صواب نباشند تا موجب زيان نا بجای ديگران نگردند ؛اما تز انسانی تر شيوه ای ديگر را بر می گزيند؛آن شيوه کدام است؟اگر اعمال و رفتار آ د می در طول زندگانيش را مورد کنکاش قرار دهيم ؛ به اين نکته پی خواهيم برد که بسياری از اعمال و رفتار آ د می می توا نست انسانی تر انجام پذیرد بدون آن که به منافع او لطمه ای وارد شود هر چند این منافع در تعریف ناصوا ب بگنجد .و این بنیان تز انسانی تر است که در هر موقعیتی می توان رفتار را انسانی تر انجام دا د .بی شک اگر هنگام انجام هر عملی به اصالت انسانی بیاندیشیم می توانیم رفتارمان را انسانی تر انجام دهیم .اگر انسان در فرایند اند یشه و رفتا ر ؛انسانی بودن را مورد توجه قرار دهد تکرار مکرر اين توجهات می تواند به مرور او را از منافع نا صواب دور کند .بی تردید در نهایت پرهیز از منافع ناصواب می تواند به مراتب منافع سالم بیشتری را برای همه فراهم نماید .به خود و دیگران انسانی تر بودن را گوشزد نماییم و در راه ترویج آن بکوشیم.انسانی تر بیاندیشیم و ا نسانی تر عمل نماییم. تز انسانی تر انتظار فرشته شدن انسان را ندارد بلکه از او یک چیز می خواهد که:در هر شرایطی که هستی ؛ در هر وضعیت فکری اقتصادی جسمی و....که هستی فقط کمی انسانی تر بیاندیش و انسانی تر عمل کن و به انسان امروز این نکته را یاد آور شویم که ا حساس و عاطفه هم از دارا ییهای انسان است.  شخصي مى گويد " همه چيز را ذهن مى سا زد" و نظر ديگرى بر اين عقيده استوار است كه "همه چيز در ذات خود آن همه چيز است " . اين دو تنا قض بارز ذهن را بر آن مى دارد تا به دنبال دلالت هايى بود كه شايد بتوان راهى منطقى و قابل درك بين اين چالش عظيم ايجاد كرد . (  تخيل ) يكى از آن عواملى ست كه در فرايند خود واقعيت هاى تلويحى را در متا فيزيك حضورپديدارمی سازد . ( كله ريچ) مى گويد : تخيل قوه ى خلاق بشراست انرژى زيست و عامل كل ادراكات است . اگر اين گفته را بها دهيم اين طور مى توانيم بگوييم كه تمام تحولات با مايه ى تخيل ماست مى شوند و فرايند حركت اشياء از دريچه ى انتزاعى تخيل به روند خود مى پردازد وعبور مى كند .

نقد نمادشناسانه نقدي است كه در آن معيار و مبناي نقد, ارزش ها و ويژگي هاي نمادين اثر و ارتباط لايه هاي نمادين با لايه هاي معنايي آن است, اين نقد بر مبناي پردازش مجازها و استعاره ها در اثر ادبي و سطح تاًويل پذيري آن, و تفسير و تاًويل عناصر نمادين اثر, به ارزيابي و داوري ارزش هاي يك آفريده ي ادبي مي پردازد . نقد ادبي با ساير دانشها و گستره هاي شناخت نيز در ارتباط تنگاتنگ است و از دستاوردهاي اين دانشها و معاريف در ارزيابي و سنجش خويش بهره برداري مي كند.  از اين ديدگاه نقد ادبي مي تواند داراي يكي از گرايش هاي زير باشد:

نقد جامعه شناسانه ـ نقد روان شناسانه ـ نقد معرفت شناسانه ـ نقد زيبايي شناسانه ـ نقد تاريخي ـ نقد اخلاقي .معيار و مبناي نقد جامعه شناسانه مصاديق و مضامين اجتماعي اثر ادبي و روابط متقابل اثر با جامعه و تاًثير گذاري اين دو بر هم است .نقد روان شناسانه به سرچشمه هاي رواني اثر ادبي و تاًثير پذيري آن از ويژگي هاي رواني فردي و اجتماعي خالق اثر و محيطش مي پردازد .معيار و مبناي نقد معرفت شناسانه محتواي شناختي و آگاهي هاي گوناگوني است كه در اثر ادبي نهفته است و به مخاطب آن منتقل مي شود.نقد زيبايي شناسانه بيشتر به ويژگي هاي استه تيكي اثر ادبي و ظرايف و لطايف و دقايق و بدايع هنري و مبتكرانه ي اثر ادبي مي پردازد.نقد هاي تاريخي و اخلاقي نيز تاًليف ادبي را از ديدگاه خاص خود و به عنوان موضوعي تاريخي يا اخلاقي مورد توجه قرار مي دهند.  نقد ادبي بايد بي طرفانه, منصفانه, عيني , خالي از شائبه ي غرض ورزي و جانبداري باشد. با اين حال ناقد بايد بكوشد تا آنجا كه ممكن است با اثر ادبي عيني و به دور از پيش داوري , جانبداري و غرض ورزي روبرو شود و نقدش تا حد امكان منصفانه و بي طرفانه باشد ،بخاطرروشن شدن مطلب کمي نيزدرمورد فرهنگ وانسانهاي فرهنگي وصاحب اختيارمکثي داريم  فرهنگ مجموعه آداب و سنن یک مردمی را می‌گویند. در عمده تعاریف دیگر نیز به هر حال می بینیم که هر آنچه را که از گذشته به ما رسیده را بخشی از فرهنگ قلمداد می‌کنند. مشکلی که این مجموعه از دیدگاه‌ها با فرهنگ دارند آن است که، "فرهنگ" را چیزی در "گذشته" می‌دانند و بر همین اساس ملت‌هایی که تاریخی کهن دارند و طبیعتاً به میزان بیشتری از اینگونه آداب و سنن برخوردارند را ملل با فرهنگ و در نتیجه ملت‌های نه چندان کهن را ملل کم‌فرهنگ معرفی می‌کنند. این دیدگاه، از آنجایی که نگاهش به گذشته است، ازین گذشته و تاریخش "هویت" می‌گیرد و میخواهد خود را بر اساس آن، تعریف کند. هر آن کسی که چون و چرا یی بر این گذشته و آن فرهنگ داشته با شد، نافی هویتِ ملی تلقی ميشود. مشکل دیگری که در این چنین جوا معی وجود دا رد، پیدا یی "تقدس" برای حفظ هر آنچه که در گذشته‌ها ساخته شده است می‌باشد. این موضوع، اعترافی غیرمستقیم بر این نکته است که چنین جوامعی، خود را از آفرینش‌های جدیدی، حتی در قیاس با گذشتگانشان ناتوان می‌بینند. «‌هر آنچه را که از گذشته رسیده به هر نحوی که شده باید نگهداشت ساختن جایگزینی برای آن ناممکن است» این است شعار ایشان.از چنین نگرشی‌ست که، موضوعاتی همچون: اختلافات فرهنگی، تهاجم فرهنگی، سیطره فرهنگی، جنگ فرهنگ‌ها و ... زاده می‌شود، زیرا این نگرش در هر عرصه‌ای، آن را می‌پسندد که بار گذشته‌ها را بر روی دوش "اکنون" بیاندازد: «جوامع گذشته بهتر بودند. روزگاران گذشته بهتر بوده است. آدمیان گذشته، انسان‌تر بوده‌اند. هر "چیزی" خوبش در گذشته بوده است، پس چرا تلاش نکنیم که به گذشته بازگردیم؟» اینانند آن مردگانی‌اند که باید گذاشت تا مردگان را بردارند، تابوت‌کشانِ گذشته و تاریخ.اما اگر بخواهیم از واقعیت موجود کنونی حرکت کنیم، در جهان کنونی، اروپای غربی و سرزمین‌های اسکاندیناوی را باید، سرزمین‌های فرهنگ نامید و نه افغانستان و هند و چین و مصر را. آنچه را که گروه ا ول در زمان کنونی دارند چیزی به مراتب برتر و انسانی‌تر از آن چیزی‌ست که گروه دوم در اوج رونق و شکوفایی‌شان داشته‌اند. امروزه مهمترین مختصه فرهنگ، اجتماعی شدن آن است. دیگر سخن از معدودی سازندگان فرهنگ در میانه نیست. در یک جامعه فرهنگی، فاصله نخبگان و شهروندان معمولی از لحاظ رفتار اجتماعی، کم و کمتر می‌شود و هیچ شباهتی به آن جامعه پیشامدرن ندا رد که معدودی فرهنگ‌ مدار بودند و دیگران، خیل عظیمی نیمه وحشی.فرهنگ در معنای امروزین آن، برگرفتنِ عناصری برای زیست انسانی‌ست از تمامی جهان. دیگر دوران فرهنگ‌های ملی به سر آ مده و شیوه‌های زیستی مردمان جهان رنگ و بویی یکسان را می‌طلبد و این تعارضی با حفظِ عناصرِ بی‌آزار "فرهنگِ تاریخی" خود هر سرزمینی ندارد و البته که هر آفرینشی در اقلیمی صورت می‌گیرد اما تنها به همان اقلیم تعلق ندارد. مردمانی در این آفرینشِ فرهنگی کوشمند ند، که توانا یی و جسارت برخورد با نیازهای زمان کنونی را دارند. امروزه تنها سرزمین‌هایی که تابوهای مقدس گونه را درهم شکسته اند و توانایی نقد گذشته را به نفع امروز دارند خالقان فرهنگ‌اند. حتا در گذشته نیز، فرهنگ با شهرنشینی، ارتباط تنگاتنگ داشته است، اما آیا این به معنای صرف "شهر" و شهرنشینی مربوط می‌شود؟ یا اینکه در آنجا که زندگی بغرنج‌تر و پیچیده‌تر می‌گردد و در نتیجه مشکل‌تر؛ فرهنگ، راهی‌ست برای غلبه بر مشکلاتِ این پیچیدگی‌ها؟ اکنون نیز "شهر" جهان، غرب اروپاست، در آنجاست که شهامت دیدنِ پیچیدگی‌های زندگیِ امروزین و دشواری‌های پیامد آن وجود دارد و در آنجاست که هر روزه طرحی نو و پیشنهادی تازه برای حل مشکلات امروز، طرح می‌شود. اگر برای فرد ا نسانی، "جسارت" لا زم خودا ندیشی‌ست، جوامع نیز تا هنگامی که از چنین جسارتی برای یافتن راه‌های نوین زندگی برخوردار نباشند، نمی‌توانند "فرهنگ‌سازی" کنند. فرهنگ، اند یشه یک جامعه مفروض است که این اند یشه در تمام ساز و کار آن جامعه تأثیر می‌گذارد. فرهنگ، آن مجموعه شیوه‌های زیستن اجتماعی‌ست که امکانات زیستن انسانی را ممکن می‌سازد و در صدد گسترش آن است.    

دشنام نامه ها

بااندوه ودرد،  مد تي است که درنشريه هاي بيرون ودرون مرزي کشوريک سلسله دشنام نامه هاي رکيک وغيراخلاقي وغيرانساني وغيرعلمي بد ست نشرسپرده ميشود ومسوولين ودست اندرکاران اين نشريه ها بدون اينکه شناخته شوند که درگذشته ها چه کاره وچقدردرمورد ژورناليزم واخلاق ژورناليستي ميدانند ودراين آشفته بازارمصروف نشروپخش چرند وپرند اين وآن دوست حزبي ، سيا سي و تنظيمي خويش اند .

چرا بايد اينهااينچنين مستبد خود کامه باشند؟ آنها آزاد يهاى فردى وا نسانى را به تاراج برده و حق انديشه وتفکر انسانها را سلب ميکند. در قاموس اين تهى مغز ها ، آزادى بشر وآزادى انديشه و هرچيزى که به آزادى ختم شود و بويى از استقلال و آزادى داشته باشد معنا و مفهوم ندارد. آ نها به شعور انسانها توهين ميکنند ، آنها انسان را در هم ميشکنند و به شرف انسانهاوبه آزادي ، دموکراسي وعفت قلم تجاوزميکنند.

بادسترسي تعد ا دافرا دعقده مند ومريض به انترنيت ، تحت نا م هاي مختلف که حتا بعضي اين نام ها ي  مستعارونام که به وبسايت ووبلاگ گذاشتته اند نه تنها غيراخلا قي بوده بلکه باعث آبروريزي کشور، خود وقلم بد ستا ن نيزميگردد . درين نشريه ها هرآنچه که وجدان خفته آنا ن اجازه ميد هند به اين ادرس وآن ادرس رکيک ترين دشنا م واتهام را وارد وازاين طريق به اصطلاح رقيب تنظيمي وحزبي خويش را شکست ميد هند . با اندوه فراوان که درين بي اخلا قي تعداد ازنشريه ها وانسانهاي کودن وبي بندوبارکه بنام حوادث نگار، منتقد  ومقاله نويس سربرافراشته اند و به اصطلاح خود شا ن قلم ميزنند . مرجع ومقا مي نيزوجود ندارد تا ازين بي نظمي وبخپل سري جلوگيري نموده عزت وابروي کشوروعفت قلم را حفظ نمايند .   ا زطرف ديگربا رواج پيدا کرد ن نقد وانتقا د درنشريه هاي بيرون مرزي که درين روزها بازارگرمي دارد ، هرآنچي که گفتني ورفتني ، تنظيمي وتنظيم سالاري  ، حزبي وغيرحزبي ، شخصي ورسمي ، دشنا م واتهام و... که درقا موس غيراخلا قي جاي دارد به اين نا م وآن نام فرستا ده مي شود . مگراين را مي گويند دموکراسي وآزادي بيا ن وقلم ؟ آيا مسوول اين نشريه ها وجدانآ نا راحت نمي شوند ؟ آيا خوانند گا ن با مطالعه آن هزارگونه دشنا م به ادرس نشريه ومسوول آن ولو هرکه وبه هرنامي که با شد نمي فرستد ؟ آيا نويسند ومالک نشريه که اهد ا ف سيا سي اش را تحت نا م مستعارخود ونا م اخلا قي وغيراخلا قي که به نشريه شا ن گذاشته اند ميتوانند مخفي نمايند ؟ آيا نقد کرد ن ونقد نوشتن اين قد رساده وآسا ن ا ست که با نوشتن چند پاراگراف راست ودروغ خود را منتقد دانست ؟ .

پرتو نيكان نگيرد هر كه بنيادش بد است

 تربيت نااهل را چون گردكان بر گنبد است

شمشير نيك زآهن بد چون كند كس؟

 ناكس به تربيت نشود اى حكيم كس!

باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست

&
May 28th, 2006



  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان